به طرف پدربزرگم در حمام رفتم و لباسم عكس كير كون را دور انداختم

Views: 6340
پیرمرد وقتی یک نوه شلوغ وارد حمام خود عكس كير كون شد و یکباره از شر لباس شنا خلاص شد ، یک آینه را تراشید. پدربزرگ با دیدن دختر هیجان زده انگشت خود را با انگشتانش کشید و تصمیم گرفت که همزمان با او شنا کند و لعنتی کند.